جدول جو
جدول جو

معنی گریبان کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

گریبان کشیدن(مَ / مِ خوَرْ / خُر دَ)
گریبان کسی را گرفتن و کشیدن:
بخلق و فریبش گریبان کشید
بخانه درآوردش و خوان کشید.
سعدی (بوستان).
نه دل دامن دلستان میکشد
که مهرش گریبان جان میکشد.
سعدی (بوستان).
بدست جذبه چو دلجویی رضای پدر
ز هند سوی وطن میکشد گریبانم.
صائب
لغت نامه دهخدا
گریبان کشیدن
گریبان کسی را گرفتن و کشیدن: بخلق و فریبش گریبان کشید بخانه در آوردش و خوان کشید. (بوستان)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ / تِ کَ دَ)
گریبان باز کردن، مجازاً شکفته شدن:
اکنون که گشاد گل گریبان
دست من و دامن گلستان.
خاقانی.
رجوع به گریبان شود
لغت نامه دهخدا
(ژَ نِ کَ دَ)
یقه چاک کردن. یخه پاره کردن:
امروز بآویختنش میبردند
میگفت رها کن که گریبان بدری.
سعدی (رباعیات).
، بی خویشتن شدن. دل از دست دادن. در عشق کسی سوختن:
دامنکشان حسن دلاویز را چه غم
کاشفتگان حسن گریبان دریده اند.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ شُ دَ)
قبا کردن. (آنندراج) ، مجازاً، دامن گریبان کردن. ترقی دادن. بالا بردن. عزت دادن:
هر که یکدم در ره افتادگی با ما نشست
خاکساری دامن او را گریبان میکند.
رفیع (از آنندراج).
شعر فوق را آنندراج شاهد برای معنی قبا کردن آورده است
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ دَ)
عزلت گرفتن. کنار کشیدن: متعرضان مملکت و متمردان دولت سر در گریبان عزلت کشیدند. (سندبادنامه ص 9).
سلامت خواهی از چشم بدان سر در گریبان کش
که از گردن فرازی بر هدفها تیر میریزد.
صائب
لغت نامه دهخدا
باز کردن گریبان. یا گریبان گشادن گل. شکفته شدن گل: اکنون که گشاد گل گریبان دست من و دامن گلستان. (خاقانی) یا گوی گریبان گشادن، باز کردن دگمه گریبان، با آغوش باز پذیرفتن: با اهل هنر گوی گریبان بگشای وز نااهلان تمام دامن درکش، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
باز کردن گریبان. یا گریبان گشادن گل. شکفته شدن گل: اکنون که گشاد گل گریبان دست من و دامن گلستان. (خاقانی) یا گوی گریبان گشادن، باز کردن دگمه گریبان، با آغوش باز پذیرفتن: با اهل هنر گوی گریبان بگشای وز نااهلان تمام دامن درکش، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
یقه چاک کردن یخه پاره کردن: امروز باویختنش میبردند میگفت رها کن که گریبان بدری. (رباعیات سعدی)، در عشق کسی سوختن بی خویشتن شدن: دامن کشان حسن دلاویز را چه غم کاشفتگان حسن گریبان دریده اند. (بدایع سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
گریبان ساختن، قبا کردن، یا دامن کسی را گریبانک. او را ترقی دادن بالا بردن: هر که یک دم در ره افتادگی با ما نشست خاکساری دامن او را گریبان میکند. (رفیع)
فرهنگ لغت هوشیار